مسمومیت
نمی دونم چه چیزی خوردم که بهم نساخته.اول با "گلاب به روتون" شروع شد.
بعد هم معده درد و دل درد و در حال حاضر هم بیرون روی شدید
این چند روز رو به سختی رفتم سر کار اما امروز دیگه دیدم شوخی بردار نیست .صبح که از خواب پاشدم دیدم توان رفتن به سرکار رو ندارم.اونم با این وضع که دستشویی شرکتمون تا محل کارمون ۱۰۰ قدم تو فضای باز و هوای سرد پیاده روی داره و اگه می رفتم هم نیم ساعت یه بار باید این مسیر رو می رفتم و برمی گشتم.در نتیجه پس کی پشت میزم می نشستم؟
برای همین الان از درمانگاه پیام بر بر می گردم.دکتر بهم گفته تا ۲۴ ساعت بجز مایعات نباید چیز دیگه ای بخورم.منم گفتم اخه اقای دکتر می میرم از گشنگی.
دکتر هم گفت نترس کسی با یه روز گرسنگی کشیدن نمرده.فقط حق داری "آب" "چای کمرنگ با نبات" "ماست" "عرق نعنا و نبات" و نوشابه زرد بدون گاز" بخوری
و بعد یه سرم و امپول و یه سری قرص برام نوشته و من الان در حال استراحتم.
دلم نون پنیر کره چایی شیرین می خواد.دلم کره و مرای هویج می خواد.اصلا دلم شیرینی خامه ای می خواد.
راستی بچه ها کسی از نیلو خبر نداره؟هفته پیش دوسنبه صبح پروازش انجام شد اما وبلاگشو بروزرسانی نکرده.
اینم یه تبریک جانانانه برای شهرزاد عزیز که دختر قشنگش راشین کوجولو
بدنیا اومده.راشین جون تولد مبارک باشه خاله.
رهای عزیز(منم رها)وبلاگت چند وقته باز نمی شه.مرسی از کامنتی که گذاشتی.چجوری می تونم وبلاگتو ببینم؟دائما پیغام the page cann't be dislayed می ده.پسر طلا
حالش چطوره؟اسمش چیه؟
می تونی یه وبلاگ جدید براش ایجاد کنی؟
و در اخر هم خدا رو شکر که پسرای گل بیتا جون یعنی کیان و کیارش عزیز خطر از بیخ گوششون گذشت و هر دو سلامت هستن
مواظب خودتون باشین
من نلي هستم.متولد 1359.مهندس صنايع و در تابستان 83 با باسي عزيز ازدواج كرديمو در 13 شهریور 89 وارد کانادا شدیم.تجربیات و خاطراتمونو اينجا ثبت مي كنيم و به هيچ گروه و يا نهادي هم وابسته نيستيم .