مدیرعامل جدید-ماموریت
فردا برای یه ماموریت عازم مشهد هستم.شرکت بلیط رفتمونو ۶ صبح گرفته و بلیط برگشتو ۶:۳۰ بعداز ظهر.
اونم با اقای معاون و مدیر
خدا رحم کنه
.بدتر از همه ۵ صبح بیدار شدنشه.اگه موفق شدم برم حرم با این برنامه فشرده به یاد همتون هستم.
پينوشت:
از پرواز جا موندم.با اينكه از ۴:۴۵ دقيقه صبح بيدار شدم و ۵:۳۰ ،يعني ۰.۵ ساعت قبل پرواز تو فرودگاه بودم.ولي چون منتظر اقايون معاون-مدير و رييس بودم و همون موقع با اقاي رييس تلفني صحبت كرده ببودم كه من جلوي گيت هستم و كارت پرواز نگرفتم و منتظر مي مونم تا شما بيايد با هم كارت بگيريم.خلاصه شد ۱۰ ذقيقه به پرواز و اينا نيومدن .به موبايل اقاي رييس زنگ مي زنم كه كجاييد؟مي فرمايند ما تو اتوبوس فرودگاه هستيم داريم مي ريم به سمت هواپيما.مگه نگفته بودي گيت ما هم فكر كرديم كارت پرواز گرفتي؟!!!!!!! منو مي گي عصباني شدم گفتم مگه قرار نشد با هم كارت پرواز بگيريم چرا به من نگفتيد؟خلاصه به همين سادگي گيت بسته شد و نلي عزيز جا ماندند.بيچاره باسي تو راه سعي مي كرد منو بخندونه كه حالم بهتر شه.الان هم سر ساعت ۷ اومدم شركت و كارت زدم.بماند كه پول بليط)۱۰۰.۰۰۰ تومن(یا ۵۰٪) از حقوقم كم مي شه.اما خيلي از دستشون عصباني هستم.تازه وقتي برگردن بايد غرغرهاي اقاي مدير رو هم تحمل كنم كه چرا جا موندي.![]()
درس عبرتي باشه براي من كه وقتي به ماموريت مي رم همكارامو ادم حساب نكنم و صاف برم كارت پرواز خودمو بگيرم.عجب بدبختي داره با مدير و معاون مسافرت رفتن.جالب اينجاست اقاي مدير هيچ احساس مسئوليتي نمي كنه وفقتي داره بصورت تيمي ماموريت مي ره صبر كنه نفرات تيم همه با هم كارت پرواز بگيرن.بعد هم توبيخ شدن به علت جا موندن.البته براي توبيخ بايد صبر كنم تا شنبه كه همديگرو مي بينيم.![]()
من نلي هستم.متولد 1359.مهندس صنايع و در تابستان 83 با باسي عزيز ازدواج كرديمو در 13 شهریور 89 وارد کانادا شدیم.تجربیات و خاطراتمونو اينجا ثبت مي كنيم و به هيچ گروه و يا نهادي هم وابسته نيستيم .