ترخیص شدن ارماند
امروز بعد از ظهر قراره اگر وضعیت ارماند خوب باشه بعد از حدود ۲۰ روز از بیمارستان ترخیص بشه.خدای مهربون ازت ممنونم.همینطور دوستای عزیزم از همتون متشکرم![]()
مصاحبه تو شرکت "ب" بد نبود.قایم مقام مدیر عامل یه اقای خوش تیپ و میان سال بود که با خوندن رزومه ام کلی ازم تعریف کرد از اینکه با هم هم دانشگاهی هستیم کلی ابراز خوشحالی کرد و بعد از نیم ساعت صحبت منو برد و کل محوطه اونجا رو بهم نشون داد بعد دوباره برگشتیم دفتر و از رییس یکی از قسمتا که یه اقای جوانی بود خواست باهام مصاحبه کنه.اون اقای جوون که خودشم تو اون شرکت تقریبا تازه استخدام شده بود یکم پررو بود.اخه از وقتی من اونجا منتظر اقای قایم مقام بودم زیر چشمی داشت از تو دفترش منو نگاه می کرد.تا نشست پشت میز اول رزومه رو خوند و زود سرشو اورد بالا و پرسید ااااااه شما هم تو "پ" می شینید؟من با تعجب نگاش کردم و گفتم بله
دوباره پرسید کجای "پ"؟منم دیگه داشت حرصم می گرفت گفتم بالای "پ".اونم گفت اخه ما هم اونجا هستیم خواستم برات پارتی بازی کنم
بعد شروع کرد سوالای چرت و پرت پرسیدن.مثلا اخرن کتابی که خوندی چی بوده.من اسم کتاب فرانسوی که دارم رو گفتم که خدا رو شکر نشنیده بود.بعد پرسید اخرین فیلمی که دیدی چی بوده.گفتم من فقط فیلمای ج م ه و ر ی ا س ل ا م ی رو می بینم.اما تو فیلمای خارجی اخریش "مس تر اند میس یز اس میت" ...بعد پرسید چی تو کار شما رو عصبانی می کنه؟من جواب این سوال رو گفتم ادمای احمقو نفهم
اون گفت حالا اگه اون ادم رییس یا مدیریت باشه چی؟منم گفتم سعی می کنم باهاش کنار بیام.
بعد گفت اگه با همین حقوقی که فعلا می گیرین بگن بین شرکت فعلی و اینجا یکی رو انتخاب کنید کدوم رو انتخاب می کنین؟منم گفتم مطمئنا شرکتی که فعلا هستم.چون اونجا ۵ سال سابقه کارم و با کار کاملا اشنام.پس منطقی نیست با همین شرایط این ریسک رو قبول کنم.نمی دونم چم شده بود تصمیم گرفته بودم حال این بچه پررو رو بگیرم.اخرش پرسید شرکت "ب"برای چی باید شما رو استخدام کنه؟منم ب خونسردی فتم هیچ اصراری نیست می تونه نکنه![]()
این اقا منو نگاه کرد و گفت شما وقتی این سوال رو ازتون می کنن مخصوصا خارج از کشور باید به قابلیت هاتون اشاره کنین.
دیگه کم مونده بود خفش کنم.بچه پررو
خلاصه اینکه امروز از اون شرکت بهم زنگ زدن و نظرمو خواستن منم گفتم فقط در صورتیکه حقوق و موقعیت خوبی پیشنهاد بشه قبول می کنم.
اوضاع و احوال جسمانی خودم فعلا روبراه نشده .این ماه هم باید درمان رو ادامه بدم.مواظب خودنتون باشین .اینم چند تا مدل عکس برای نی نی گولی های ناز نازی:


من نلي هستم.متولد 1359.مهندس صنايع و در تابستان 83 با باسي عزيز ازدواج كرديمو در 13 شهریور 89 وارد کانادا شدیم.تجربیات و خاطراتمونو اينجا ثبت مي كنيم و به هيچ گروه و يا نهادي هم وابسته نيستيم .